-
داستان زیبای پسر خارکن با ملا بارزجان
چهارشنبه 27 دیماه سال 1391 23:52
پیر مرد خارکنی بود و پسری داشت که از بس او را دوست داشت اجازه نمی داد از خانه پا بیرون بگذارد. حتی نمی گذاشت آفتاب و مهتاب او را ببینند. ر روزگار گذشت تا خارکن پیر پیر شد و پسرش به سن بیست و پنج سالگی رسید. ر یک روز خارکن به پسرش گفت «پسرجان! تا حالا نگذاشتم کار کنی و خودم به هر جان کندنی بود یک لقمه نان درآوردم. اما...
-
داستان زیبای درخت سیب و دیو
چهارشنبه 27 دیماه سال 1391 23:51
روزی از روزها, طوطی به پادشاه گفت «خیلی دلم تنگ شده؛ اجازه بده برم هندوستان سری بزنم به قوم و خویشم.» ر پادشاه پرسید «چند روزه برمی گردی؟» ر طوطی گفت «ده روزه.» ر پادشاه که خاطر طوطی را خیلی می خواست و نمی توانست او را دلتنگ ببیند, گفت «برو! اما سوغاتی یادت نرود.» ر طوطی گفت «به روی چشم!» ر و شاد و شنگول پر کشید و رفت...
-
تصویر طبیعت زیبای روستای کلوج - زنجان - ایران
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 14:25
تصویری از طبیعت زیبای استان زنجان شهرستان طارم علیا روستای زیبای کلوج در دامنه کوهای زاگرس
-
داستان زیبای رمال باشی دروغی
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 14:05
قصه رمال باشی دروغی در زمان قدیم زن و شوهری زندگی می کردند که خیلی فقیر بودند و دو ماهی می شد که زن از بی پولی نرفته بود حمام. یک روز, زن به شوهرش گفت «آخر تو چه جور شوهری هستی که نمی توانی ده شاهی بدهی به من برم حمام.» مرد از حرف زنش خجالت کشید و بعد از مدتی این در آن در زدن, به هر جان کندنی بود, ده شاهی جور کرد و...
-
تصویر زمستانی کرج - روستای اغشت
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 12:32
روستای اغشت از توابع شهرستان ساوجبلاغ میباشد و در بخش جندار شهرستان ساوجبلاغ در 46/35 درجه عرض شمالی و 57/49 درجه طول شرقی واقع شده است. فاصله روستا تا مرکز بخش حدود 12 کیلومتر است.این روستا به دو رودخانه گلین رود از جنوب به روستا تکیه اغشت و باغبان کلا و از غرب و شمال غرب آجین دوجین و ولیان و از شرق به سیواندره و...
-
داستان زیبای کچل مم سیاه
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 14:01
باسلام به خوانندگان محترم داستان هدف این داستان ها مرو ری بر داستان های قدیمی وت رویج فرهنگ وادبیات کهن می باشد پس نیازی نیست تا به بنده وداستان توهی ن شود کچل مم سیاه روزی بود و روزگاری بود. کچلی بود به نام مم سیاه که از دار و ندار دنیا فقط یک ننه پیر داشت. ر کچل مم سیاه روزی از ننه اش پرسید «ننه! پدر خدا بیامرزم از...
-
تصویر حوضچه ای در باغ فین کاشان
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 14:00
باغ فین کاشان، نام یک باغ ایرانی است که حمام فین نیز در آن قرار دارد. مکان نامبرده جایی است که ناصرالدینشاه، در سال ۱۸۵۲ میلادی صدراعظم خود امیرکبیر را در آن به قتل رساند. سابقه و قدمت باغ فین احتمالا به دوره صفویه بازمیگردد. وسعت باغ بالغ بر ۲۳ هزار مترمربع و شامل یک حیاط مرکزی است که به وسیله دیوار، بارو و برجهای...
-
زمستان زیبا در کوهستان در دل طبیعت
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 14:08
-
شاهزاده ابراهیم و فتنه خونریز
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 14:04
در روزگار قدیم پادشاهی بود که هر چه زن می گرفت بچه گیرش نمی آمد و همین طور که سن و سالش بالا می رفت, غصه اش بیشتر می شد. یک روز پادشاه نگاه کرد تو آینه و دید موی سرش سفید شده و صورتش چروک خورده. از ته دل آه کشید و به وزیرش گفت «ای وزیر بی نظیر! عمر من دارد تمام می شود؛ ولی هنوز فرزندی ندارم که پس از من صاحب تاج و تختم...
-
قصه نخودی
شنبه 23 دیماه سال 1391 14:23
روزی, روزگاری در ده قشنگی زن و شوهری زندگی می کردند که بچه نداشتند و همیشه دعا می کردند که خدا بچه ای به آنها بدهد. ر روزی از روزها, زن داشت دیزی آبگوشت بار می گذاشت که یک دانه نخود از دیزی پرید توی تنور و به صورت دختر زیبا و ریزه میزه ای درآمد. ر در این موقع, یکی از همسایه ها که خیلی وقت ها سر به سر این و آن می...
-
آداب و سنن حمامها در ایران
شنبه 23 دیماه سال 1391 14:19
سابقاً در همه جای ایران حمام عمومی وجود داشت و اهالی محل اقلاً هفته ای یک بار به منظور نظافت به حمام می رفتند. با این تفاوت که مردان قبل از طلوع آفتاب تا ساعت هشت صبح حمام می گرفتند و از آن ساعت تا ظهر و حتی چند ساعت بعد از ظهر حمام در اختیار زنان بود. امروز هم حمام عمومی در غالب نقاط ایران وجود دارد، منتها فرقش با...
-
قصه شهـر حاکم کـُش
جمعه 22 دیماه سال 1391 11:54
شهـر حاکم کـُش (راوی: مسعود غفوری نژاد 35 ساله، قومیّت بختیاری، ساکن اطراف شوشتر) یکی بود یکی نبود. یک شهری بود که هر والی و حاکمی می رفت آنجا و ظلم می کرد، وقتی مردم شهر به تنگ می آمدند و دعا می کردند، آن حاکم و والی ظالم می مرد و از بین می رفت. خلیفه از بس حاکم فرستاد ذلّه شد و گفت اصلاً بگذار آن شهر بدون والی باشد....
-
قصهً مادیان چـل کـُرّه
جمعه 22 دیماه سال 1391 11:53
قصهً مادیان چـل کـُرّه (راوی: علی محمد دالوندی، متولد 1310 ش. ساکن بروجرد) یکی بود یکی نبود. در عهد قدیم پادشاهی بود که سه دختر و سه پسر داشت. وقت مرگ به پسرها وصیت کرد که هر کس با هر شکلی آمد خواستگاری خواهرهایتان، هر چه بود و هر که بود به او بدهیدش تا ببرد. مدتی از مرگ پادشاه گذشت؛ قلندری وارد شهر شد و آمد خواستگاری...
-
نمای مقابل از روستای فشکور
جمعه 22 دیماه سال 1391 11:51
-
قصه ملک جمشید و چهـل گیسو بانو
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 22:09
راوی: علی محمد دالوند، متولد 1310 شمسی ساکن بروجرد) یکی بود یکی نبود. در زمانهای قدیم یک پادشاهی بود که یک پسری داشت. پسر را گذاشت مکتب تا به سن هفده یا هجده سالگی رسید. بعد پسر گفت من درسی را که می خواستم یاد بگیرم گرفتم. پادشاه چند نفری را با او رد کرد رفتند به شکار. در حین شکار آهویی به نظرشان آمد. جمع شدند گفتند...
-
شاه طهماسب و شاه عباس ( راوی: سید موسی رشیدی، 70 ساله ساکن شوش
چهارشنبه 20 دیماه سال 1391 22:08
شاه طهماسب و شاه عباس ( راوی: سید موسی رشیدی، 70 ساله ساکن شوش دانیال ) شاه طهماسب چـند تا زن داشت که یکی از آنها را خیلی خیلی دوست داشت. از قضای روزگار رمال دربار عاشق همین زن شده بود. اما به هر دری که زد و هر کاری که کرد زن زیر بار او نرفت که نرفت. رمال هم کینه او را به دل گرفت. مدتی گذشت، زن حامله شد و پسری به دنیا...